سفارش تبلیغ
صبا ویژن


از یک عباس

کنکور
نوشته شده در 88/7/16:: 1:21 عصر

کنکور زندگی هر آدم نیز یک زمانی تمام می شود. اما چگونه، چه حسرت هایی را باقی خواهد گذاشت، چه آرزوهایی را نابود می کند، تغییر می دهد را فقط خود انسان تعیین میکند. من اصلا آدم به قول معروف خر خون یا خط زن نیستم اما بعد از کنکور از این که چرا نبودم افسوس می خوردم. خب، هیچ راهی وجود ندارد، راه آمده را باید رفت، اما تو باید از این به بعد جاده را تعیین کنی نه اینکه جاده هر جا رفت تو نیز باید به آنجا بروی.
نتایج نهایی کنکور که اعلام شد، من باز هم در یک رشته نیمه متمرکز قبول شدم و باز هم باید به مصاحبه می رفتم. اما نه هر مصاحبه ای، مصاحبه ای که با آینده من بازی می کرد. من در تکمیل ظرفیت مهندسی برق دانشگاه شاهد قبول شده بودم. کلا سه نفر را می خواستند. و من باید یکی از این سه نفر می بودم. وسط ماه رمضان بود و ما نمی خواستیم روزه خود را باطل کنیم. مصاحبه ساعت 4 تا 6 بعد از بود. ما یک بلیط برای ساعت 3 بعد از ظهر از مشهد به تهران گرفتیم. ساعت 4:15 به زمین نشستیم. 4:30 بیرون فرودگاه آمدیم. پسر دای ام بیرون فرودگاه منتظر بود که ما را به دانشکده هنر ( محل برگزاری) مصاحبه ببرد. ساعت 5:30 به دانشکده هنر که رسیدیم، تنها یک نفر بود که داشت مصاحبه می داد. من آخرین نفر بودم که می خواستم مصاحبه بدهم. مسئول مصاحبه گفت اگر 5 دقیقه دیرتر رسیده بودی ، مصاحبه تمام شده بود. زمانی که رسیدیم تازه آژانسی که برای مصاحبه گر خبر کرده بودند رسید. اما به او گفتند که کمی منتظر بماند.
مصاحبه بر خلاف انتظار من کتبی!!!! بود و من باید به سئوال های سه گزینه ای!!!! پاسخ میدادم. ظرف 20 دقیقه به سؤالات پاسخ دادم و برگه را به مسئول برگرداندم. ساعت 11 نیز از تهران به سمت مشهد پرواز کردیم. من که تا آن موقع سوار هواپیما نشده بودم، آن روز دو بار با هواپیما پرواز کردم.هواپیما ظهر ایرباس بود از شرکت ماهان، بسیار خوب و راحت بودیم. اما هواپیما شب ایران ایر بود با هواپیما توپولوف، خدا به داد مسافران توپولوف برسد. آن قدر صندلی هایش تنگ و نزدیک به هم بود که حتی نمی شد روزنامه را ورق زد. در موقع فرود نیز موتور سمت چپ که کنار صندلی من بود، چنان صدایی می کرد که آدم فکر می کرد که ان قریب خواهد ترکید.
شبی که فردایش نتایج مصاخبه را می خواستند اعلام آن قدر دعا و زاری و نذر و نیاز کردم و از هر گناه کرده و نکرده توبه کرده تا خدا یه این بنده بد بخت مرحمت کرده و او را جزو آن سه نفر مورد قبول قرار دهد. به هر حال من نیز مانند بسیاری دیگر فقط زمانی به یاد خدا می افتیم که به مشکلی برخورد کرده ایم و زمانی که مشکل رفع می شود همه ی عهد ها و راز و نیازها و نذر ها را فراموش کرده و به راه خود می رویم. فردایش اسم مرا نیز در سایت اعلام شده بود. در پوست خودم نمی گنجیدم.
روز 15 مهر که نتایج نهایی اعلام شد، فهمیدم در چه بد بختی بوده ام که نمی دانستم. برای قبولی در رشته مهندسی مکانیک فردوسی مشهد 5 تا اختلاف داشته ام و برای مهندسی برق آن 4 تا.  یعنی اگر چهار پنج نفر ناقل نبودند یا زمین قورتشان داده بود یا از آسمان سنگ می بارید و تو سرشان می خورد الان من در مشهد بودم.
الان که دارم این خاطره را می نویسم اطلاعات کامل تری در مورد آن گزینش بدست آورده ام که آن گزینش کلا الکی بوده و افرادی در دانشگاه هستند که اصلا قیافه اشان به دانشگاه شاهد نمی خورد. یکی از دوستان نیز تعریف میکرد که برای اینکه در رشته بعد از این دانشگاه قبول شود، تمام سؤالات گزینش را از عمد مخالف جواب داده اما با کمال تعجب باز هم هم قبول شده است. به نظر من این گزینش برای این بوده که به دانشجویان اولتیماتوم داده و دختران را ملزم به چادر کند. خوب تنها فایده این گزینش این بود که من مجبور شدم از موبایل بگذرم و با پولش بلیت های هواپیما را بگیرم.
از شما التماس دعا دارم خدا نگهدار!!!!!!! 



کلمات کلیدی : خاطرات روزانه
پیامها داغ کن - کلوب دات کام

<برای دریافت کد کلیک کنید>