نوشته شده در 88/6/10:: 12:51 عصر
این عکس را که می بینید بلاهای زیادی سرش آمده.
حدود سه سال پیش برای گرفتن کارت ملی چهارشنبه شبی حدود ساعت 5 یا 6 بعد از ظهر به عکاسی رفتم. بعد از گرفتن عکس، عکاس گفت: فردا عکس هایت حاضر می شود. بیا و بگیر. ما فردا رفتیم گفت : چون عکس را دیر وقت گرفتی ، عکس به چاپ خانه نرسیده است. برو فردا بیا!! فردایش جمعه رفتیم، گفت: چون امروز جمعه است، چاپ خانه تعطیل است و عکست چاپ نشده. برو فردا بیا!! گفتم سه روز پیش عکس را گرفتم چطوری هنوز حاضر نکرده اید؟ من عکس ها را لازم دارم. عکاس به طرفة العینی از روی فایل عکسم که در رایانه اش داشت با یک چاپگر عهد بوق 6 تا عکس برقی چاپ کرد و به ما داد. خلاصه فردایش یک هفته طول کشید. در طول این سه سال تمام آن 18 عکس واین 6 عکس برقی را مصرف کرده و به هر اداره و مدرسه ای به اسم عکس جدید و نو قالب کردم. روزی که می خواستم کنکور ثبت نام کنم، تقریبا 6 ماه پیش، خانه را بالا و پایین کردم که یک عکس برای کارت ورود به جلسه پیدا کنم. آخر سر یکی از این عکس های برقی را روی یک کارت پیدا کردم .آن را کندم و رفتم کافی نت از این عکس با یک اسکنر عهد بوق تر از آن چاپگر اسکن کردم و برای سایت سنجش که هراز تهدید و اخطار می کرد که در صورت خراب بودن عکس حق ورود به جلسه را ندارید، این عکس معلوم الحال را ارسال کردم. حالا این عکس را که می بینید، که به این قیانه افتاده باور کنید من نیستم!!! این عکس نرگسان مست و نافذ مرا، شکن زلف مرا، مروارید های گنجه مرا، چاه چونه مرا، کمان ابروی مرا، پیشانی فراخ مرا، گونه های گلگون مرا، لعل های سرخ و شیرین مرا، بینی موزون و متناسب مرا ، هیچ کدام را نشان نمیدهد، به خدا، به خدا نه، (قسم دروغ به خدا با زبان روزه گناه است) این که که میبینید من نیستم.
راستی با نظرات خود ما را مشعوف و متاثر فرمایید. ما مایل به تبادل لینک نیز هستیم اگر شما بخواهید.
کلمات کلیدی : خاطرات روزانه، طنز |